چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
همین صد واندی سال پیش بود که یکی به اسم میرزا رضای شیرازی قلیونارو تحریم کردوحکمش تا حرمسرا ونوامیس شاه بابای بزرگ نفوذ کرد وقلیوناشکسته شد وقرارداد باودول خارجه لغو،بعدیش میرزا رضای کرمانی بود که وقتی که دید دیگه چاره ای نیست یه تپونچه ورداشت وترقی زد همون شاه بابای قلیون شکسته رو که نوامیسش ازراه بدر شده بودن رو تو شابدوالعظم کشت تا چند سال بعدش همه رعایا ونوامیس شاه بابا که گشنه وتشنه وسرگردون روزمینی که حالا فهمیده بودن میچرخه از خواب پاشدن وریختن تو کوچه ها وبزروهایی که قرار بود بعدها بشه خیابون آسفالته ی گل وگشاد،گذشت وگذشت وعدالتخانه درست شد وشاه بابای صغیرهم که قد وعقلش به اینجور چیزا قد نمیداد رفت ولایت فرنگ واز خودش واجدادش یه توپ بالول بزرگ که یاگار پرتقالیا بود جاگذاشت ،تا اینکه ازدل حکم وتیراندازی اون دوتا رضا ،یه رضای سبیل کلفت از دل عدالتخوانه در اومد وقبلش رفت پابوس (امام رضا)یی که همون دوتا رضا ی قبلیش هم به قصد تقرب وحکم وتیر در کرده بودن تا این دفعه بنویسه رودرودیوار شهر که (حکم میکنم)وعکسش رو با سبیل کلفت بزنه به درودیوار شهر ویه پارچه نیازتبرک از قبر (امام رضا)به توپ میدون ارگ بست تا بشه شاه رضا!
وخلاصه راههای بزرو به حکم شاه رضا شد خیابون آسفالته وماشین دودی هم اومد بعدش هم بنز پیکان جای خر وگاو شتر رو تو کوجه پس کوچه های شهر گرفت ونوامیس از چند تایی شدن دوسه تا وبقیه شون رفتن کاباره و به جای سبیل شاه بابا سیبل شاهرضا افتاد رودرودیوار ومردم چشمشون عادت کرد وگذشت تا شاه رضا مرد وپسرش ممدرضااومد ولی همچنان توپ یادگاری شاه صغیر این بار باپارچه تبرک از بارگاه (امام رضا)محکم سرجاش بود ومردمی که نمیتونستن برن پابوس (امام رضا)اونجا حاجت میگرفتن!
بالاخره جون دلم که شما باشی یه روز از روزایی که مردم میرفتن تو میدون ارگ واسه حاجت از حضرت توپ دیدن که نوامیسشون وبچه هاشون سروگوشش ون میجنبه وایمونشون داره وامیره وشکمشون به دیگه بانون وپنیر وسبزی وچایی وسیر نمیشه ،این شد که اینبار سرازیر خیابونای آسفالته شدن وجل وپلاش شاه رضا وپسرش رو ریختن توخیابونا وبا دلی پر& چون توپ میدون ارگ رفتن پابوس (امام رضا) حاجت خواستن که ایدفعه سادات ازین وروعمامه بسرهاکه سالها بود سر چاه امام زمون نشسته بودن رقعه ی حاجت میندا ختن ودعامیکردن تابلکم یه خورده آب بیاد بالاتاتشنه نمونن وتبرک بشن خبردارشدن وبه همراهی مردم از حجره هاشون اومدن بیرون روفتن پای حضرت توپ میدون ارگ وعزاداری کردن ونذر ونیاز کردن واز اونجاراهی عدالتخوانه شدن تاایمون نوامیس وبچه هاشون رو محکم کنن وبعد سرتوپ رو چرخودن به سمت مغرب وشروع کردن به صف کردن مردم ونوامیسشون سر صف نون وگوشت وچایی وتا شکما سیربشه وایمونا محکم ،وخورشید بیچاره که از دیدن اینهمه عدالت ومهربونی شرمسار شده بود ومیخواست بره بخوابه یهو با صدای توپی که سادات وعمامه بسر ها به افتخار این اتفاق میمون یه توپ در میکردن وخورشید خانوم دلش خون میشد واین شد که تر جیح داد که ازین شب روباروز نصف کنه تا دیگه شعرا از شب دراز عاشقان ننالند ومردم از درازی شب به تنگ نیان ولی خورشید میدید که امام رضا)سرجاش خوابیده ومردم میرن نذرونیاز میکنن وبعدش میرن پای حضرت توپ میدون ارگ به جای نذرونیاز عزاداری میکنن وبه فرموده ساکنین عدالتخونه که هرکی که ساز دیگه ای میزد تا بلکه مردم تولباسای سیاه عزااین دفعه دلشون بجای روزگارشون تاریک وسیاه نشه با یه مشت مرده باد درشون میکردن...
وهنوز که هنوزه (امام رضا)سرجاش خوابیده و توپ میدون ارگ محکم سر جاش واسیده وخورشید هم بادل خونین ومالین غروب میکنه تا شب بشه همه بخوابن...
گربه ولگرد
به شهادت کلاغی
که تک میزند
مدام
در
سیاهی نگاهت،
قابیل می شوم
ودلم را
دفن میکنم
...
سفر
چمدانی
خاطره
بود
خسته از
پا
های
رفته ام...
تنهایی ام،
همیشه
خوراک
کاغذ
های
مچاله
می شود
...
نه درمان
نه درد
افاقه نمیکنند
هیچکدام
وقتی
تو اینجایی
(منبع عکس در پیوندهای وبلاگ است)
درحاشیه ی شهر
باقابی از یادبودن
برجای
و
پس مانده ای
پیچیده در کرباس سپید
دفن شده
در دل خاک
خاک خاطر آشوب
خاک پذیرنده
ومی گردیم
باز
می گردیم
در
گردش همیشه ی زمین...
یک آدم سابق
گفت :کجابوده ای ؟!
گفتمش :ای آه
آه...!
یک آدم سابق
Design By :Farzane |