چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
ایدئولوژی مذهبی اقتدار گرا:
از آموزش تا زندگی، یک پیشنهاد
نوشته: مسلم دهقانی
دانش آموخته انسان شناسی
ارتباط میان ادیان توحیدی، به ویژه اسلام و فرقههای مختلف آن مانند اسلام شیعه، و ساختارهای ایدئولوژیکی که از آنها ناشی میشوند، پیچیده و چندوجهی است. در اینجا به تفصیل به نکات کلیدی که مطرح کردید، میپردازیم:
۱. درهمآمیختگی اندیشه توحیدی و اندیشه ایدئولوژیک
ادیان توحیدی اغلب چارچوبهای جامعی برای درک وجود انسان، اخلاق و زندگی دنیوی و پس از مرگ ارائه میدهند. وقتی این باورهای مذهبی ماهیت ایدئولوژیک به خود میگیرند، معمولا پاسخهای قطعی به سوالات زندگی ارائه میدهند و به طور بالقوه ضرورت عقلانیت انتقادی را کاهش میدهند. این مسئله میتواند به جهانبینیای منجر شود که در آن ایمان و آموزه برای درک واقعیت کافی تلقی شوند؛ پیروان را از پرسشگری و تفکر انتقادی بینیاز کند.
۲. تأثیر بر آموزش در جوامع در حال توسعه
در جوامع در حال نوسازی و توسعه، این چارچوب ایدئولوژیک، به چند شکل بر نظامهای آموزشی تأثیر میگذارد:
• یادگیری سریع: انتظار یادگیری "سریع" یا فست فودی شدن آموزش ممکن است فراگیرندگان و حتا معلمان را متمایل کند به دانش سریع و قابل هضم که با باورهای ایدئولوژیک همسو است، به جای تعامل عمیق و انتقادی با مطالب، ناشی شود. که این مسئله عموما منجر به حفظ طوطیوار به جای تحلیل انتقادی میشود.
• ساختارهای اقتدارگرایانه: نظامهای آموزشی عموما جنبههای اقتدارگرایانه ایدئولوژی مذهبی را بازتاب میدهند. جایی که نظرات مخالف دلسرد میشوند و انطباق با هنجارهای غالب مذهبی یا ایدئولوژیک در اولویت قرار میگیرد، که میتواند خلاقیت و تفکر مستقل را در میان فرگیرندگان را خفه کند.
۳. دلایل و عوامل پشت این فرآیند
چندین عامل در این پدیده نقش دارند:
• بستر فرهنگی: در بسیاری از جوامع در حال توسعه، ارزشهای سنتی و باورهای مذهبی نفوذ قابل توجهی بر ساختارها و نهادهای اجتماعی، از جمله آموزش و پرورش، دارند.
• نفوذ سیاسی: رژیمهای اقتدارگرا و جوامع با پیشینه استبدادی، ممکن است برای مشروعیت بخشیدن به قدرت خود، ایدئولوژیهای مذهبی را به کار گیرند و دین را با کنترل دولت بر آموزش و پرورش بیشتر در هم تنیده کنند.
• محدودیتهای اقتصادی: منابع محدود ممکن است منجر به شیوههای آموزشیای شود که را بر عمق اولویت میدهند و یادگیری سطحی را تقویت میکنند.
۴. پیامدهایی برای دانشجویان
پیامدهای این موضوع برای دانشجویان در رشتههای مختلف میتواند عمیق باشد:
• علوم انسانی: دانشجویان معمولا در تعامل انتقادی با متون و ایدهها مشکل پیدا می کنند که منجر به فقدان مهارتهای تحلیلی و ناتوانی در درک دیدگاههای متنوع میشود.
• علوم پایه و مهندسی: عدم تأکید بر تفکر انتقادی میتواند مانع نوآوری و تواناییهای حل مسئله شود، زیرا دانشجویان به جای پرسشگری یا کاوش ایدههای جدید، به آموزههای تثبیتشده تکیه کنند.
۵. تأثیر آن بر زندگی
دانشجویانی که با این تجربیات آموزشی شکل گرفتهاند، در زندگی شخصی و حرفهای خود با چالشهایی روبرو شوند، از جمله:
• مهارتهای محدود تفکر انتقادی: دشواری در پیمایش مشکلات پیچیده یا مشارکت در بحثهای سازنده.
• انطباق با مرجعیت: تمایل به پذیرش مرجعیت بدون پرسش میتواند بر اختیار شخصی و تصمیمگیری تأثیر بگذارد.
۶. تجلی در عصر فناوریهای ارتباطی
تأثیر فناوریهای ارتباطی گسترده، این پویایی را پیچیده میکند:
• دسترسی به دیدگاههای متنوع: در حالی که فناوری میتواند دسترسی به انبوهی از اطلاعات و دیدگاههای متنوع را فراهم کند، منجر به ایجاد اتاقهای پژواک نیز می گردد که در آن افراد فقط در معرض باورهایی قرار میگیرند که ایدئولوژیهای موجود را در ذهن و اندیشه آنها را تقویت میکند.
• اضافه بار اطلاعاتی: حجم زیاد اطلاعات موجود میتواند قوای انتقادی را تحت الشعاع قرار دهد و افراد را به جای درگیر شدن در تحلیل متفکرانه، به سمت باورهای تثبیتشده سوق دهد.
• پویایی رسانههای اجتماعی:
رسانههای اجتماعی میتوانند همنوایی ایدئولوژیک را تقویت کنند، زیرا افراد به دنبال تأیید در سیستمهای اعتقادی خود هستند و در عین حال به طور بالقوه خود را از دیدگاههای مخالف جدا میکنند.
نتیجهگیری
تعامل میان تفکر دینی توحیدی و سیستمهای آموزشی مدرن در جوامع در حال توسعه، چالشهای مهمی را ایجاد میکند. این امر پرسشهای مهمی را در مورد ماهیت دانش، اقتدار و عاملیت فردی مطرح میکند. با تکامل فناوریهای ارتباطی، این پویاییها هم به چالش کشیده میشوند و هم تقویت میشوند و چشمانداز پیچیدهای را برای آموزش و توسعه فردی ایجاد میکنند.
پرداختن به این مسائل مستلزم درک دقیقی از عوامل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مؤثر، در کنار تعهد به پرورش تفکر انتقادی و گفتگوی آزاد در چارچوبهای آموزشی است.
از ابتذال شر تا ابتذال اندیشه وزبان
نوشته: مسلم دهقانی
مفهوم «ابتذال شر»، آنطور که توسط هانا آرنت، نظریهپرداز سیاسی، در کتابش *آیشمن در اورشلیم* بیان شده است، به پدیدهای اشاره دارد که در آن افراد عادی نه از روی یک ایدئولوژی یا نفرت عمیق، بلکه به دلیل عدم تفکر انتقادی در مورد اعمال خود و سیستمهایی که بخشی از آن هستند، مرتکب اعمال فجیع میشوند. تحلیل آرنت بر آدولف آیشمن، یکی از سازماندهندگان کلیدی هولوکاست، متمرکز است که او در طول محاکمهاش در اورشلیم مشاهده کرد. آیشمن خود را به عنوان یک بوروکرات که صرفاً از دستورات پیروی میکرد، معرفی کرد و یک عادی بودن نگرانکننده و فقدان تأمل اخلاقی را نشان داد که منجر به مشارکت او در جنایات وحشتناک شد.
ارتباط با ناسیونال سوسیالیسم
آرنت، ابتذال شر را به مبانی ایدئولوژیک سوسیالیسم ملی مرتبط میکند، که از طریق تبلیغات سیستماتیک و فرآیندهای بوروکراتیک، کل گروههای مردم - به ویژه یهودیان - را غیرانسانی میکرد. رژیم نازی از زبانی استفاده میکرد که سیاستهای وحشیانه آنها را پاکسازی میکرد و نسلکشی را با عباراتی بیان میکرد که واقعیت وحشتناک آن را پنهان میکرد. برای مثال، اصطلاحاتی مانند «راه حل نهایی» و «اسکان مجدد» ماهیت واقعی نیات آنها را پنهان میکرد و به افرادی مانند آیشمن اجازه میداد تا مشارکت خود در این سیاستها را صرفاً به عنوان وظایف اداری توجیه کنند.
ابتذال اندیشه و زبان
۱. ابتذال اندیشه: در یک رژیم تمامیتخواه مانند آلمان نازی، تفکر انتقادی اغلب سرکوب میشود. افراد با پذیرش بدون چون و چرای ایدئولوژی غالب، همدست میشوند. این انطباق ایدئولوژیک منجر به نوعی بیفکری میشود که در آن افراد از درک پیامدهای اخلاقی اعمال خود باز میمانند. آیشمن مظهر این امر بود؛ او بیشتر نگران پیشرفت شغلی و پایبندی به وظیفه بود تا ابعاد اخلاقی کار خود.
۲. ابتذال زبان: زبانی که نازیها برای توصیف اعمال خود استفاده میکردند، عمداً به گونهای انتخاب شده بود که از بار اخلاقی آن اعمال فاصله بگیرند. استفاده از حسن تعبیر و اصطلاحات بوروکراتیک، هم عاملان و هم عموم مردم را بیتفاوت میکرد. با طرح قتل عام به عنوان یک «مسئله پزشکی» یا «اقدامی برای کنترل جمعیت»، آنها انسانیت قربانیان را از بین بردند و مشارکت یا پذیرش این جنایات را برای افراد آسانتر کردند، بدون اینکه با پیامدهای اخلاقی آنها روبرو شوند.
۳. نقض حقوق: این فرآیند به نقض حقوق منتقدان، مخالفان و گروههای به حاشیه رانده شده گسترش مییابد. با غیرانسانیتر شدن زبان، محیطی ایجاد میشود که در آن مخالفت نه تنها دلسرد میشود، بلکه به طور فعال سرکوب میشود. در آلمان نازی، یهودیان، مخالفان سیاسی و سایر گروههای هدف به طور فزایندهای از طریق ابزارهای قانونی و فراقانونی از حقوق خود محروم میشدند. عادیسازی چنین تخلفاتی توسط جامعهای تسهیل میشد که به زبان حسن تعبیر و فرآیندهای بوروکراتیک که این اقدامات را توجیه میکرد، عادت کرده بود.
نتیجهگیری
ابتذال شر نشان میدهد که چگونه مردم عادی میتوانند از طریق بیفکری و همدستی به عوامل نظامهای وحشتناک تبدیل شوند. در آلمان نازی، این فرآیند توسط یک چارچوب ایدئولوژیک که غیرانسانیسازی را ترویج میکرد و یک استراتژی زبانی که پیامدهای اخلاقی خشونت را پنهان میکرد، تسهیل میشد. بینشهای آرنت به عنوان یک داستان هشداردهنده در مورد خطرات پیروی غیرانتقادی از اقتدار و اهمیت حفظ هوشیاری اخلاقی در مواجهه با بیعدالتی نظاممند عمل میکند.
Design By :Farzane |