چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ

1

یادداشتی کوتاه از،منظر نظریه ساختگرایی لوی اشتراوس در انسان شناسی بر رمان بیگانه :

نظریه ساختارگرایی که توسط انسان‌شناس فرانسوی کلود لوی استروس ایجاد شده است، بر ساختارها و الگوهای بنیادین که رفتار و فرهنگ انسان را شکل می‌دهند، تمرکز دارد. براساس این دیدگاه در رمان «بیگانه» آلبرکامو، می‌توان گفت که چگونه اعمال و روابط قهرمان داستان توسط ساختارهای اجتماعی بزرگ‌تر شکل می‌گیرد.

قهرمان داستان، مورسو، به عنوان فردی جدا افتاده و بی تفاوت به تصویر کشیده می شود که با هنجارهای اجتماعی مطابقت ندارد. او نسبت به مرگ مادرش بی تفاوت است و بدون عذاب وجدان دست به رابطه جنسی و خشونت می زند. از منظر ساختارگرایانه، رفتار مورسو را می‌توان نتیجه ساختارهای اجتماعی بزرگ‌تری دانست که عاملیت فردی را محدود می‌کند.

یکی از این ساختارها سیستم حقوقی است که مورسو پس از کشتن یک مرد عرب در ساحل با آن مواجه می شود. محاکمه و محکومیت مورسو بر اساس جنایت واقعی انجام شده نیست، بلکه بر اساس عدم انطباق او با هنجارهای اجتماعی و ابراز احساسات مناسب است. این امر قدرت ساختارهای اجتماعی را در شکل دادن به رفتار و ادراک فردی برجسته می کند.

ساختار دیگری که روابط مورسو را شکل می دهد زبان است. مورسو برای برقراری ارتباط موثر با دیگران تلاش می کند که منجر به سوء تفاهم ها و تفسیرهای نادرست می شود. این امر محدودیت های زبان در انتقال معنا و نقش زبان در شکل دادن به ساختارهای اجتماعی را برجسته می کند.

به طور کلی، بیگانه را می توان از منظر یک دریچه انسان شناسی و ساختارگرایانه تحلیل کرد تا ساختارهای اجتماعی زیربنایی را که رفتار و روابط فردی را شکل می دهند، آشکار کند. بی‌تفاوتی و بی‌تفاوتی مورسو را می‌توان پاسخی به این ساختارها دانست که محدودیت‌های عاملیت فردی را در مواجهه با نیروهای بزرگ‌تر اجتماعی برجسته می‌کند.

2

تحلیل رمان بیگانه اثر آلبرکامو براساس نظریه تفسیری کلیفورد گیرتز

نظریه انسان شناسی نمادین که توسط انسان شناس آمریکایی کلیفورد گیرتز ارائه شد، بر تفسیر نمادها و معانی فرهنگی تمرکز دارد. براساس این دیدگاه در رمان غریبه آلبر کامو، می‌توان گفت که چگونه تجربیات و روابط قهرمان داستان توسط نمادها و معانی فرهنگی شکل می‌گیرد. قهرمان داستان، مورسو، به عنوان یک فرد خارجی به تصویر کشیده می شود که در تلاش برای یافتن معنایی در زندگی خود است. او بین انتظارات اجتماعی و خواسته های خود گیر کرده است که باعث ایجاد حس بیگانگی و جدایی می شود. از منظر انسان شناسی نمادین، تجربیات مورسو را می توان در نتیجه نمادها و معانی فرهنگی متضاد مشاهده کرد. یکی از این نمادها خورشید است که یک موتیف تکراری در سراسر رمان است. خورشید هم واقعیت تلخ زندگی و هم زیبایی طبیعت را نشان می دهد و نقش طبیعت را در شکل گیری معانی و ارزش های فرهنگی برجسته می کند. نماد دیگری که تجارب مورسو را شکل می دهد، مرگ است که او هم از طریق مرگ مادرش و هم از طریق اعمال خود با آن مواجه می شود. مرگ نمایانگر اجتناب ناپذیری پایان زندگی و آزادی است که می تواند به ارمغان بیاورد و معانی پیچیده فرهنگی پیرامون مرگ و میر را برجسته می کند. به طور کلی، غریبه را می توان از طریق یک دریچه انسان شناسی نمادین تحلیل کرد تا نمادها و معانی پیچیده فرهنگی را که تجارب و هویت های فردی را شکل می دهند، آشکار کند. تلاش مورسو برای یافتن معنای زندگی‌اش را می‌توان پاسخی به این نمادها دانست که چالش‌های پیش روی افرادی را که بین انتظارات اجتماعی و خواسته‌های خود گرفتار شده‌اند، برجسته می‌کند.

منابع:

بیگانه اثر آلبر کامو ترجمه لیلی گلستان نشر مرکز

لوی استراوس، سی (1966). ذهن وحشی. شیکاگو: انتشارات دانشگاه شیکاگو.

تفسیر فرهنگ اثر کلیفورد گیرتز ترجمه محسن ثلاثی نشر ثالث ۱۴۰۰

شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۲ 14:11یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

دنیا یه غُربّتکده ی بزرگه...

یکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ 21:33یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |




آمده بودم مقداری گل فراموشی بهت بدهم
تا با هر بار بوکردنش هرچه را که آزارت می‌دهد حتا محبتها و نگاه‌های دلسوزانه ای که ( بیش از آرامش آزار دهنده هستند را) توسط دیگران ، دیگرانی که همیشه دیگرانند
را فراموش کنی
هرچند اندوه و تنهایی های خالی از زیستن و بودنهای بی دوام است را فراموش کنی
هرچه از خود نمی‌خواهی نمی‌پسندی از فکر و سخن و اثر و... غیره را فراموش کنی
اما نمی دانم چرا با اولین دیدن و بوئیدن گل فراموشی ، فوت کردی، عطرش در هوا پیچید و پر پر شد... و گل فراموش شد...



یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲ 0:2یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

هروقت میشینم روی مبل ،پاهام رو جمع میکنم و تکیه ام رو میدم به تکیه گاه مبل ، قبل از غرق شدن تومبل ، به خودم میگم ای کاش میشد آدم می تونست بمیره ، بخواد و با فکرش بمیره...

مث حکایت دیدار عطار نیشابوری با مردی به دکان عطاری اش اومد و گفت اینهمه اندوختن و حساب واسه چیه ؟

میخوای سرم رو بذارم و بمبرم؟

وسرشار رو گذاشت روی زمین وچشمهاش روبست و مُرد...(نقل به مضمون ازکتاب قدیمی وکهنه ای که وقتی زیر زمین خونه دایی ام پیداش کرم بیشتر جاهاش رو موریانه خورده بود و اسمش یادم نمیاد )

دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲ 1:7یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

Design By :Farzane