چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
مادر که رفت
پدر هر روز تکیده تر وبهانه گیر تر شد
برادر وخواهرا به یکسال نکشیده ،هرکی رفت سیِ خودش، پیِ زندگیش، من ماندم وپدر وخانه ای که خالی تر میشد، وچهره ی دردکشیده ولاغر مادر در روزهای آخر،
می خواستم همه خانواده دور هم باشیم، هرکاری خواستند ، کردم ونشد
پدر را بردند خانه هایشان ، وخانه ، بی مادر، خالی شد برای سالها...
باغچه خشکید
ظرفهای ملامین وکپور های دست ساز مادر توی انبار، تارعنکبوت گرفتند
پدر، همراه ماشد، دوماهی خانه یکی ...
هنوز مجرد بودم
بارها گفتمش بیا برگردیم خانه
بالاخره یک کار وکاسبی راه می اندازم
کنار همیم ، ازدواج میکنم
تو خانه ی خودتی
استراحت میکنی ..
می گفت : مادرت که رفت کمرم شکست، تنها شدم ، تنها ، محبتهای شما هم دلداری میدهد اما ...
برادر وخواهرا هم مخالفت کردند، به هزار بهانه
، گفتمش وگفتمشان پس بگذارید : پدر الان که چند سال گذشته تجدید فراش کند.
پدر گفت : مگر جای خالی اش را تو آن خانه کسی دیگر پر میکند؟
تازه جواب مردم را چه بدهم؟
گفتم : پدر اینطور هم تو توی خانه هستی ، خانه ی خودت ، هم به باغچه میرسی، هم ما هرسال می آییم دست بوست، همسفرت هم که همراهت است، همراش میشوی میروید سفر، می آیی پیش ما، اینطور اسیر برادر وخواهر ها وشهر غریب نمیشوی ...
برادر وخواهر ها از مهر ومنفعت ، پیرمرد را بردند این و آنور که مثلن برایش زن بگیریم ، خانه اش ولی هرکدام به فکر ارث ومیراث آینده و منافع خویش، باز پدر را آورند
و پدر تنها تر وتکیدتر
دیگر داشت از دست وبالِ خودش هم می افتاد
عکس جوانی های مادر را قاب کرده بودم و گذاشتم توی خانه ام ، از وقتی آمده بود
بعد از نماز نگاه عکس می کرد وباهاش حرف میزد
ومن از لای در حرفهایی را که میزد می شنیدم وجوابهایی که به مادر میداد
مادری که حالا بودنش بود اما نبود و خلاصه شده بود برای من وپدر
در یک قاب عکس و وجودی در خاطره هایی که دلمان را خالی تر می کرد از همیشه...
و ما گویی بی مادر یتیم شده بودیم
وغریب...
چند تا مسئله هستن
که بعد از یک قرن ونیم از انقلاب مشروطه درایران ، درجامعه امروز رخ دادنشون نشون اوج واحتمالن پایان دوره آنومی
( دوره گذار) در جامعه ایران بریده از سابقه چندهزاره تمدنی خویش هست
یکی رشد مهاجرت وافزایش شهرنشینی
بالا رفتن قدرت ریسک ( در انواع بازار ها مث بورس وغیره)
افزایش انواع قتلها ( سریالی، خانوادگی، ناموسی و...)
رشد انواع فساد در تمام حوزه ها ( ساختاری وفرمی، جنسی ومالی واطلاعاتی و...،)
رشد انواع واشکال اعتراضات واعتصابها وشورش ها ( سندیکایی، صنفی، طبقاتی،توده ای ، حزبی و...)
ناکارآمدی عمیق بروکراسی
بالانس رکود وتورم وگرانی به اشکال مختلف درحال رشد ومتغیر ، بازی دولت با بازار ودموکراسی
قبض وبسط مفهوم گنگ رای دادن و انتخابات وصندق مجهول رای
که همه اینها در یک حاکمیت ودولت نیمه مدرن ( ونه شبه مدرن)
رخ میدهند
چرا که جمهوری اسلامی خاستگاه طبقاتی عمیق ، ریشه دار ومنسجمی دارد برآمده از ساخت سنتی جامعه وآنهم روحانیت وبعد بازار است که حاکمیت فعلی را تبدیل به روحانی سالاری کرده در کنار بروکراسی ایدئولوژیک اش
وباتوجه به ناهمگونی جمعیت جاری جامعه وحضور همزمان سه نسل در جامعه که منجر به تضاد میان نسلی میشود
یاتوجه به پنجره جمعیت فعلی که درجریان است
به ما میگوید جامعه دارد توسعه وفرایند مدرنیسم را بشکل دیررسی میزاید
وامیدوارم این نوزاد دیررس عاقبتی چون بنجامین باتن برای جامعه ی مارقم نزند
براستی آیا
اوج وپایان فرایند دوره آنومی در جامعه ایران باسابقه تمدنی چند هزاره ای
آن ، همچون سرنوشت بنجامین باتن خواهد بود؟
| Design By :Farzane |
