چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
راهزنان
کوه را
قرق کرده اند
وپیش از تو
اولیاءوپیامبران
دل کوه
را
برده اند
بیهوده مگرد!
دیگر
هیچ کوهی
قسمت تو نیست
*
پیام آور
بی نشان!
یک آدم سابق
زن دردکشید
وزمین
به دور خودچرخید
درآن ظلمات کور
دست هرزه امان نمی داد
وشاعر
به جستجوی کلمه شد
درآن کشاکش دست ونفس
زمین میچرخید
دست هرزه چنگ می زد
و زن
درتلاطم درد
وشاعر
به جستجوی کلمه بود
ولی حرف
قد
نمی داد
به قامت کلمه
دست هرزفروافتاد
زن
دردرا
به نفس داد
وزمین گیج شد
درذهن شاعر
کلمه
قدنمی داد به قامت زن
نفس
درد را رها کرد
وزمین
از حرارت خورشید
ایستاد.
شاعر
کلمه را یافت!
کلمه
زن
شد
و زن
کلمه،
دست هرز
اسکناس مچاله را
لبه ی تخت گذاشت
پرده ها را کشید
درد در هوا پیچید
اندام تاریک زن
در مقابل
دور تر بانگ خروسی برخاست
وحالا
نوبت شاعربود
یک آدم سابق
از تو
فقط اندکی سایه خواستم
برای پناه بردن
ازتو
به سایه
یک آدم سابق
من
بیابانم
پر از
جاپای تو
بی راهی
رو به
کوره راه
پناهت،
همه ی من
یک آدم سابق
دوستی را
دست به دست می کنیم
ودو دستت را
مشت میکنی ومیگیری جلوم
ومیگویی:
گل یا پوچ؟
يك آدم سابق
...وخدا
در درختی
نازل شد
باغبان
گرد او
پرچین زد!
یک آدم سابق
من
مسلم ام
ازتبار تسلیم
دهقانی که
دنیاش
نگاه بی دریغ توست...
(منبع عکس در پیوندهای وبلاگ است)
یک آدم سابق
Design By :Farzane |