چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
زن دردکشید
وزمین
به دور خودچرخید
درآن ظلمات کور
دست هرزه امان نمی داد
وشاعر
به جستجوی کلمه شد
درآن کشاکش دست ونفس
زمین میچرخید
دست هرزه چنگ می زد
و زن
درتلاطم درد
وشاعر
به جستجوی کلمه بود
ولی حرف
قد
نمی داد
به قامت کلمه
دست هرزفروافتاد
زن
دردرا
به نفس داد
وزمین گیج شد
درذهن شاعر
کلمه
قدنمی داد به قامت زن
نفس
درد را رها کرد
وزمین
از حرارت خورشید
ایستاد.
شاعر
کلمه را یافت!
کلمه
زن
شد
و زن
کلمه،
دست هرز
اسکناس مچاله را
لبه ی تخت گذاشت
پرده ها را کشید
درد در هوا پیچید
اندام تاریک زن
در مقابل
دور تر بانگ خروسی برخاست
وحالا
نوبت شاعربود
یک آدم سابق
سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۹
20:57یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |
| Design By :Farzane |
