چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
بر زمین های بایر بریده بودند!
وقتی آسمان ، خالی و گنگ ، در درخشش بیهوده ی خورشید
رنگ می باخت
و ما ، کلاف ناف های بریده مان را
گره خورده و خونین
به آزمایشگاه ِ نسل های بعد سپردیم!

اما
اشتباه میشدم تمام عمر.

جای خانه و زمین و حساب بانکی.

سیاهچاله ی کوچکی ست
چشمهات
دفن میکند تمام هستی ام را درخویش.

آبی آبی بود
ماهی پنداشت دریاست
پرید...!
--------------------------
معمولن نوشته های کوتاهم رو واسه دوستان پیامک میدم واسه نقد و نظر و بعد میذارم تو وب و یا مطالب جالبی که واسم میاد رو بعد از ویرایش و کسب اجازه میذارم رو وب و متن بالا اینجوری بود ماجراش که:
بعد از ویرایش فرستادم برای دوستان که آقای علی علیزاده که عکاس هستند ومسئول فنی برق مسجد برخوردار یزد،پیام داد که:
...و زمین؟
و بعدش که:فکر کنم وقتی پرید،تو آسمون نموند،زمین خورد!
و بعداز کمی فکر جوابشو دادم:شاید پرید و رفت، شایدم بعد از پریدن وقتی افتاد زمین، چون هنوز تازه بود ،کسی که محتاج و گرسنه بود دیدش و برداشت و باخودش برد.
کسی چه میدونه شاید همین باشه آخر پرواز ماهی ها...!

| Design By :Farzane |
