چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
چه تفاوت دارد
در کوچه های ِ خشت وگلیِ شهری کویری
یا غرق در ترافیک ِ سیاه ِتهران
وقتی صدایِ قدم هات
بویِ دوری میدهد
مدام
ودودِترافیک وانتظار
میسوزاند
نگاه وگلو را
وهمیشه درابتدای شعری
که خواهم گفت
دست وپا میزنم
واز کلمات نیز کاری بر نمی آید
هیچ وقت
جزتلاطم ِ خواهش وخواستن
بگذار
در گرگ ومیش ِ بودن ودوری
بازهم این گرگ باشد
که کلمات را
پاره میکند
وگرسنه
بر افق
نبودن را
زوزه میکشد رو به آسمان
هرشب
ومن
چوپان ِ دروغگوی کلمات ِ پاره پاره
وگم در خیالِ خیابان
باز خیال ِتو را میبافم....
( هرچه میخوانی فی البداهه است وحکایت ِ حالِ رفته ام ...)
بخاته خروه
بخاته دریا
م رفیق که برده
ش یادم بورده
این رو با گویش ِ مازنی نوشتم
یعنی جنگل خوابیده
دریاهم خوابیده
رفیقم رفته
یادش روهم برده...
بخاته خروه نا
بخاته دریا نا
وشنا که بیه
راه و ر بخارده
ادامه اش بود
یعنی:
جنگل خوابیده نه
دریای خوابیده نه
وقتی گرسنه بود
راه اورا بلعید....
نه قلیان
که دود می کرد
اندوه ِ سینه را
نه شکلات
که تلخکامی ِ عشق را داشت
من از شیرینی ِ لبهات سخن میگویم
در
تپش ِ سلول هام....
من ِبی ذوق ونگاه
چه کنم
جز نگهداشتن ِ تو
در دل
وخوردن ِ حسرت ِ خونبارِ
تو در خیال وخانه و
خیابانِ درازی که مراجز به سوی ِ
افق ِ دور زِ دست ره بجایی نبرد
یا که در کف ِ خیال آگین تو در خانه ی دل جز به انتحارم
نکشد
یا که در کف ِ خیابان دراز ترا فریاد کشد وجاری شوی از لبها ودلم
سرخ
بر سیه سینه ی این خیابان ِ دراز....
نه
نه
نه
تن به احتکارِ تو دردل وجانم ندهم
وتو را نفروشم
تکه تکه
قسمت میکنم دل ویادِخاطر آشوب ِ تورا
با همه مردمِ عاصی وعصیان زده یِ این
کهن مرزِ پر گهرِ غبار آگین شده
بر بسترِ درد...
سلام
میخواهم حرف بزنم
میخواهم
اعتراض کنم
میخواهم کاری کنم
واژه ها الکن میشوند
همه دیگرانی که دیگرانند
ناراحت میشوند
وکارم
چون واژه ها
ونگاه
برزمین میماند
باز...
زخم
منم
در خانه
درخیابان
در آغوش
وحوالی چشمهات
کهنه زخمی
که گاه
میسوزانی اش
میخارانی اش
وگاه
سلفی اش میکنی
در آلبومهات
بی نشستن در نگاهت....
باتو
زمین گرد است
وخورشید همیشه می تابد
ومیدرخشد ماه
در بستر ستارگان
درشب ِ زلال
باتو
تاب می آورم
تمام ِ تن خستگی ها
تمام زلزله های ِ زمین
و
نسل کشی های جهل
ولبخند های ِ خشک ِ
رئیس جمهورو فروشنده ها
واشکهای دوری ِ دوست
بدهی های همیشه
وصف ِ دراز ِ انتظار ِ همه چیز
آری
آری
آری
تمام این زمین خوردن ها را
تاب می آورم
به وقت ِ گردش زمین به دور خورشید
وگردش زمین به دور ِخویش
وگردش ِ من بدورِ تو...
از انتقاد واعتراض و آشوب تاسیاست چه فاصله ای است این روزها وچه روابطی این دو باهم دارند
آشوب , اعتراض, یا قیام؟
دکتر کردوانی( جامعه شناس) میگفت این نه جنبش که یک حرکت ِ اجتماعی است... ودیگری میگفت که این حرکتها یا خودسرند یا بی سر ومیان ِ این دو چه شکاف ِ تلخ و بزرگی است
بی سر که باشی بالاخر ه بیجان میشوی ومتلاشی وبر زمین می افتی
ومتهم به هرچیزی ازسوی هرکسی
خود سر که باشی کم کم زبر بار لجاجت ها
فرسوده خواهی شد
وباز متهم خواهی شد
بی آنکه سخن ات ونیت ات خوب القا شود
بازهم چون بی سر بودن
قربانی تویی
ودراین گل آلود شدن
صدایت فقط یک صداست
یک جیغ ِ بلند وبنفش یا سبز وسرخ که هرکس در امواجش دست خواهد برد برای امیال ِ خویش
ودر این میان قربانی ِهمیشه ها
تویی...
که چون کرولالی به خیابان آمدی وعده ای که از کنار تو گذشتند وعده ای دیگر از روی ِ تو
وانگارتنها تو رهزن خویش شده ای....
ما ره به کجا برده ایم؟
خرابات یا میکده؟
مسجد یا مدرسه؟
خانه یا خیابان؟
نه
گمانم
در خیابان از همان روزها که گاهی مادرمان دستمان را رها میکرد و گم میشدیم واز گمشدنش
دلهره وترس واشک می ریخیتیم
این بار نیز مادر مارا درخیابان رها کرد ه باشد....
وقتی سیاست به خیابان امد
خیابان بی اسم وبی صاحب شد
قرقگاه ِاین وآن شد
وما در این میان به حال خویش رهاشدیم
وگم....
باتو
زمین گرد است
وخورشید همیشه می تابد
ومیدرخشد ماه
در بستر ستارگان
درشب ِ زلال
باتو
تاب می آورم
تمام ِ تن خستگی ها
تمام زلزله های ِ زمین را
نسل کشی های جهل
ولبخند ِ خشک ِ فروشنده های پاساژ
واشکهای دوری ِ دوست
بدهی های همیشه
وصف ِ دراز ِ انتظار ِ همه چیز
آری
آری
آری
تمام این زمین خوردن ها را
تاب می آورم
به وقت ِ گردش زمین به دور خورشید
وگردش زمین به دور ِخویش
وگردش ِ من بدورِ
تو....
Design By :Farzane |