چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ

بازی بود

یا زندگی

هرچه بود تمام می شد

روزی

می دانم

ولی رسوبات ِِ سنگینی

ته نشین می شوند

مدام

درمن

کاش کسی

لایروبی می کرد

جان را, نگاه را

اما مقنی ها مرده اند

وهرکس که می کاوید

تنها نقبی میزد

در سلول

هام

وبردنِ تکه ایی, نگاهی,حالی, حالتی

وزخمی ناسور وخشک می ماند برجای

نه

منتظر نمی مانم دیگر

تن به موج میدهم ودریا

که در تلاطم ِِِِِِمدام بازی میکنند وزندگی

تا شسته شوم از خویش...

 

 

 

 

جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ 1:14یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

Design By :Farzane