چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
ندیده ی انسان خردمند است، که از اینجا بودنش، از گذشته واکنونیت _اش ناراضی است، میخواهد برود، وسودای دگرگونی وضع خویش وساخت آینده ای را دارد که درآن رفاه نسبی خویش را در امنیت در جایی دیگر بنا کند وبسازد، دل به دریا میزند، تغییر دین میدهد، تغییر هویت میکند، از خاک وریشه اش میکند و فقط بایک زبان وذهن و دستانی که کار میکنند وجستجو، به امیدی، راهی می شود،به سرزمینهایی سرشار از رنگ وامنیت ، تا در آزادی حیات فردی خویش را بسازد، آری او از سرزمینهایی توده وار، اتمیزه شده، منکوب شده در خویش آمده است، از فقر، از خشکی وقحطی زمین واندیشه آمده است
سیال ونا آرام واضطراب وگاه گمشده، در خویش حسی از نا امنی میکند و در حسی مدام از بی درکجایی می زید ودر سرزمین جدید نیز اورا دیگری ای می بینند که دیگری است تا همیشه ای نامعلوم...
شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰
22:34یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |
Design By :Farzane |