چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ

چقدر آدمها عجول و حقیر میشن گاهی

که بجای حصول یه توافق وهمدلی وهمزبانی

وهمیاری تارسیدن به شادی وزندگی

بسادگی تنهات میذارن، وسط راه ، تو مهلکه

گمونم ارسطو بوده که گفته آدمی مدنی بالطبع هست

حیوان ناطق هست

ناطق بودنش درست ، ولی بالطبع بودنش ...

اگه مینوسم مخاطبم خودم هستم تنهایی تاریک و عظیم وهمیشه ی خودم هست

بقول مولوی که گفته بود هرکسی از ظن خود شد یارِ من

از درونِ من نجست اسرار من

دیگه احتیاجی به اینکه کسی یارم باشه وبشه، تا بخواد اسرار م رو بجوید هم ندارم

بهتره باسینه ای مالامال از درد و در تنهایی عظیم و تاریک و پوچ خودم غرق بشم

اصلن گیرم که کسی اسرارای از من رو جست

که چی؟

یار من شد از ظن خودش

که چی؟

آیا قرار مرهمی باشه بر آلام درونی ام؟ فکر نکنم

آیا قرار یک همره ساکت و بی توقع ورها باشه و مرا وزندگی رو و راه رو وهمرهی وخودش رو چنانکه هستم وهست ببینه وبپذیره ؟

گمان نکنم

اصلن گیرم هم دید وشنید آیا مرهمی واسه زخمهای روح خسته ات هست؟

به تعبیر حافظ هرکس اینجا به طرق هوسی می آید...

بهتره مث شخصیت اول فیلم یوجیبوی کوروساوا

دستها در جیب به ابتدای راهی که رسیدم شانه بالا بیاندازم و سرخوش با حجم بزرگ تنهایی و استیصال وزخم ها ودردهام به راهی برم که هرچه پیش آید خوش آید

راهی بی بازگشت

بی شکستن پلی وشکستن دلی

در خموشی همیشه گم یشم

مگر قراره حتمن خودم رو در آینه ی دیگری ودیگرانی که همیشه دیگرانند بشناسم؟

وقتی کسی که لبخندش همه دنیاته وبادیدنش میمیری زنده میشی هزار بار هم بسادگی تنهات میذاره، بخاطر تصورات و توقعات وذهنیتهای خودش

حتا نه میشنودت ونه می بیندت و تو افکار و خواسته های خودش هست وتورو اونجور میخواد که دلش میخواد نه همونطور که هستی بی توقع وشیله پیله

نه شاید من اشتباه میکنم

بقول حافظ که گفته لافِ عشق و گِلِه از یار؟

زهی لاف خلاف...

عشق بازان چنین مستحقِ هجرانند....

پس بهتره خودم باشم بی خودخواهی با مخاطبی که تنهاییست تاهمیشه...

وبرم

در راهی که توش گم بشم تا همیشه ی دور...

راهی که درحضورِ بی حضورِ بزرگ وبیدریغ تو در انتهاش

غرق بشم

آری

عشق و معشوق تا توهستی زیباترند

تنهایی بی دلیلِ من

دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ 0:22یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

Design By :Farzane