چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ

چشمهاش روکه باز کرد،هنوزصدای چیک چیک شیر دستشویی می آمد، و اتاق تاریک بود،همانطور که به پهلوخوابیده بود دست برد زیر بالش، نه نبود،نمی خواست از رختخواب جداشود،باهمه بوی نا و عرق تنش،زیر پتو،کنار بخاری...

چشم گرداند:صدای ویبره موبایل روی میز و روشن و خاموش میشد صفحه اش، تنش را کشاند وسط اتاق،توی تاریکی فقط صدای چیک چیک شیر دستشویی بود و حالا هم روشن و خاموش شدن صفحه موبایل، همانطور دراز کش موبایل را برداشت. روی صفحه نوشته بود:بیست وچهار تماس بی پاسخ، کلیک کرد باز:شش پیام خوانده نشده،دوباره کلیلک کرد شماره او بود، پیام ها را مرور کرد،پیام آخری نوشته بود: اشکم رو در نیار لعنتی!

بغض کرد و تکیه داد به دیوار و پاها را جمع کرد تو شکمش...

چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۰ 21:8یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

Design By :Farzane