چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ

مردی که باورداشت پادشاه جهان است

برایم نوشت : یک آدم سابق یک آدم جدید شو امید را بسرا...

ونوشتم در پاسخش که:

 

خالی شدن

روزنه ی امیدِ من است

وباز نوشتم که:

جوابیه ی یک آدم سابق به مردی که باورداشت پادشاه ِ جهان است

امید
خود
منم
نه سرودی در دوردست
درموطنی در ناکجا
من خود
وطنم
امیدم
سرودم
کجا وناکجایم
ویران میشوم وخالی
وباز بر میسازم از هرآنچه ویرانی ونومیدیست
خویشتن را
که امیدم
با دستهای ِ تهی
اما سرشار ازهمیشه....

 

 

 

 

یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ 20:59یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

1

هروروز
گنگ تر از دیروز
زیر این خورشیدِ همیشه...
دارم سقوط میکنم
در چاهی بی انتها
دل به سقوط می بندم
دل به اعماق
در گذر از تاریکی...

2

از روشنای ِ بیدریغ ِ خورشید نیز
کاری بر نمی آیید
واز آسمانِ خالی ِ بی انتها
تنها من واین دست ها
وقدم های ِ در راه مانده
شاید بر جهان بایستیم
وباز آغاز کنیم
بیافرینیم
آسمان وزمین را
ورنگ بپاشیم روشنای ِ خورشید را...

 

3

 

می ایستم
بر پهنه ی زمین
وفریاد میزنم
ای آسمان
ای خالیِ عمیق
فرا گیر مرا
با توهم ِ آبی ات
تا در تنفسِ مدام
خالی شوم از خویش
خالی تر از تو

 

 

 



 

یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ 20:41یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

M.D یک آدم سابقـــ:
بشکن بشکه بشکن
فیلتر تلگرامو بشکن
حجاب ِاجباریو بشکن
بشکن بشکنه بشکن
تحریما رو هرطوری شده بشکن
سانسور رو به هرشکلش بشکن
بشکن بشکنه بشکن😜


واین بشکن بشکنه
ادامه داره
جونم
پس تامیتونی بشکن
هرچی بته بشکن
غرورت روبشکن
سد های آبیو بشکن
خطوط ِِ قرمزو بشکن
بشکن بشکن بشکنه

بشکن

 

شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ 12:5یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

بازی بود

یا زندگی

هرچه بود تمام می شد

روزی

می دانم

ولی رسوبات ِِ سنگینی

ته نشین می شوند

مدام

درمن

کاش کسی

لایروبی می کرد

جان را, نگاه را

اما مقنی ها مرده اند

وهرکس که می کاوید

تنها نقبی میزد

در سلول

هام

وبردنِ تکه ایی, نگاهی,حالی, حالتی

وزخمی ناسور وخشک می ماند برجای

نه

منتظر نمی مانم دیگر

تن به موج میدهم ودریا

که در تلاطم ِِِِِِمدام بازی میکنند وزندگی

تا شسته شوم از خویش...

 

 

 

 

جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ 1:14یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |


می دانی
جهان برمدار همین دلخوشی ها
دوری
دوستی وحسرت ها
وگذر ابرهایِ همیشه آبستن
وعبور قطار
وخیالِ همیشه ای که از خِلال ِ لحظه ها
کِش می آید
وجاری میشود بر
لبخندی بی هنگام
بر پهنایِ صورتِ دوستی دردورست...
می دانی
جهان تنها
به قرارِ دیدار و
تکلم چشم ها
نگاهها ودستهاست
که میگردد
می دانی
بهتراست نگذاریم زمین
بایستد
چرا که در گردشِ مدام خویش
آمیخته میشوندومستِ
مدام

آدمیان بریده از ناف
وباز می گردند
به هم...

پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ 1:50یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |


غریق ِتوام
نجاتم مده...

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ 22:38یک آدم سابق(مســلم دهقانی)| |

Design By :Farzane