چــــرک نویسی های یک آدم سابقــ
یه روز تو پیاده رو داشتم میرفتم
خواستم از عرض خیابون بگذرم
، عجله داشتم تا به کاری برسم
که صدای زنی گفت صبر کن،
یک لحظه ایستادم
اطرافم را نگاه کردم دیدم داره به بچه کوچکش یاد میدهد که هنگام عبور از خیابان از خط عابر پیاده اطراف را نگاه کند وصبر کند
وفقط خطاب به فرزندش این حرف را زده
اما من هم ناخواسته صبر کردم
وخیابان که خلوت شد از عرض خیابان گذشتم
یاد تصادفی افتادم که در ده سالگی منجر به بستری شدن چند ماهه ام دربیمارستان شده بود
وآسیبی که به سر وچشمم وارد شده بود
وهرچه فکر کردم تا آن روز هیچکس به من نگفته بود صبر کن... تا اون لحظه...
یلدا جان
سلام
سالهاست که آمده ای وما بقدر بضاعت تا توانسته ایم همچون رمضان که ماه و روز وساعتی هستی از همه لحظات خدای، سفره ای پهن کرده ودل به دیدار دوستان وکسان ونقل وحکایت از پس نسلها و قرنها گفته ایم تا بودنت گرمتر وسراسر شادی باشد
اما بی تعارف بگویمت یلدا جان این نیز گویی توهم
گرفتار در دام تورم وگرانی و خشکسالی ودروغ مواجه خواهی شد با:
با دستهای خالی مردمی که تا خالی اند ومی توانند ، رو ی نیاز طلبی به درگاه خدای میآورندو گاه یاری طلبی بسوی همدیگر.
یلدا جان
مراقب باش
با این دستهای سالهاپراز خالی همیشه ...
میترسم بعد ازین، این دستها که ناز ونیاز همدیگر را تا تاب وتوانی هست برآورده میکنند، روزی از هم باز شوند وبا طاقتی طاق شده ، مشتی شوند بر سینه ی آسمان و دهانی که بجای سلام ولبخند ، فریادی سخت از سر خشم برآورند ودل آسمان هم بترکد و خیابان بلرزد از هجوم گامهای همان مردمان نجیب که ناز ونیاز خویش را هر طور که بود میخریدند وجبران میکردند، تا آبروی نرود وخونی ریخته نشود ...
اما دلواپسم این بار یلدا جان
بیش از پیش
شاید این مردم دلشان بترکد ودانه هایش
خیابان وپشت بام را خون چکاب دلشان کنند
یلدا جان
کوتاه کنم دردل را
این بار لحظه ی آمدنت را چشم برهم نمیگذارم
نماز را بجا که آوردم
وقتی که آمدی
دستهایمان را میان دستهای این مردم وساده وصبور بگذاریم تا در حضور همدیگر گرم شوم و آرام وبیصدا با حجمی تپنده تر از همیشه،
در سینه کش خیابان طلوع کنیم
نفسهای رها شده را
از رنج
از درد
از زخمهای ناسور
از جفای قافیه بافان وسیاسان و عبا وعمامه داران و زاهدان
ازتارعنکبوتی که هردم به نام ونشان ورنگی مردم فریبی میکند...
یلدا جان
بیا که دیگر
سخن شب را تمام تمام کنیم
شب را
رها کنیم
نکته قابل توجه این هست که که سرمایه اجتماعی بایک دوگانگی در حال پایین اومدن وبعد فروپاشی نسبی اجتماعی هست
اگر حاکمیت به خودش تکونی نده
با توجه به اعتراضات مختلف در عرصه داخلی وفشارهای مختلف به دولت وکل حاکمیت از طرف ساختارهای بین المللی
شاهد فروپاشی از درون جامعه
وفروپاشی بدنه اصلی حاکمیت خواهیم بود
واین یعنی خطر مضاعف هم برای آینده سیاسی واجتماعی وهم برای خود جامعه وفرهنگ
وقتی ظرف چند سال اخیر برای نمونه
دوگانه ی پیاده روی اربعین / بزرگداشت کوروش در سپهر عینی جامعه شکل میگیره به تعبیری تضاد اسلامیت / ملیت بین حاکمیت / جامعه ، وایده ملیت با نماد شخصیت ملی و باستانی کوروش با مخالف حاکمیت مواجهه میشه وبه انحا مختلف باهاش مقابله میکنه راه تفاهم میان ملت ودولت ، ایدئولوژی حاکم وعلایق ملی ازبین میره
این را بگذارید کنار اعتراضات اقشار مختلف اجتماعی بخاطر مسائل مختلف نظیر دستمزد ها وگرانی وتورم وبی ارزش شدن پول ملی ، بحران آب در سراسر مملکت واعتراضات پی آمد آن ،رواج آپارتاید زیر لوای دیو ومذهب وایدئولوژی بین وابستگان به طرفداران حاکمیت وطرفداران ایدئولوژی آن وسایر مردم و فساد ساختاری در بدنه حاکمیت ودرون جامعه وهزاران معضل ریز ودرشت دیگه
حاکمیت با قرار دادن چارچوب های شبه دموکراتیک مثل انتخابات وتفکیک قوا وبرساخت مفهوم ولایت وقانونی کردن اون یعنی با نگاهی ابزاری به هرآنچه متعلق به جهان مدرن هست وترکیبش با ایدئولوژی اسلامی بروایت خودش علنا هم زیر پای خودش رو خالی میکنه وهم جامعه هویت اجتماعی رو...
علی بن ابیطالب (ع) پیشوای شیعیان واز خلفای اسلامی که ترور شد می فرمایید:
عبرت ها چه فراوانند وعبرت گرفتن ها چه کم.
بنظر شما با توجه به تجربه تاریخی
استالین وشوروی
هیتلر وآلمان دوره نازی
موسیلینی وایتالیای دوره فاشیسم
حاکمیت طالبان در افغانستان
کلیسای کاتولیک در دوره قرون وسطا
خلفای اسلامی در دوره قرون وسطایی در ایران
حکومت زرتشتی ساسانیان در ایران
ناسیونالیسم باستان گرای دوره پهلوی
این وضعیت قابل دوامه؟ اگر بله وچقدر وتاکجا؟ وچگونه؟ واگرنه چرا؟
یعنی چربیدن دین وایدئولوژی بر واقعیت های اجتماعی وآرمان گرایی شبه پارسا گرایانه دینی یا ایدئولوژیک وفدا کردن خیلی چیزها برای رسیدن به آرمان تمدن اسلامی بروایت حاکمیت امروز جامعه ایران؟
Design By :Farzane |